عسلعسل، تا این لحظه: 17 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

عسل

عسل عجول

عسلم ، هشت ماه و یک هفتگی به دنیا اومدی این عجله هم نتیجه ی پاره شدن کیسه ی آب بود(تقریبا غروب اول خرداد 85  حدودا نیم ساعت بعد از رفتن خاله زینب و عمو علیرضا) من و محمد( بابا )خیلی وحشت کردیم چون بجز یک هفته ی اول بارداری که نمیدونستم باردارم بقیه ی مدت بارداری رو استراحت مطلق بودم (چون قبلا یه نی نی رو سقط کرده بودم ) بجز چند مورد (مثلا رفتن به مطب خانم دکتر هاله قانع و آقای دکتر صاحب نسق و سونوگرافی و یکی دو مورد متفرقه) اصلا از خونه بیرون نرفتم همش باهات حرف میزدم و ازت خواهش میکردم که سالم بمونی و دختر باشی و به خدا هم التماس میکردم که تو رو سالم بهمون هدیه کنه حالا درک میکنی که وقتی فهمیدم کیسه آب پاره شده چه حسی داشتم؟ آره حس...
14 خرداد 1390

عسل در پارک ارم

امروز (سیزدهم خرداد نود) من و عسل و شوهرم رفتیم پارک ارم قلعه ی سحر آمیز                           ...
14 خرداد 1390

خرداد 90

عکس های جیگر مامانش ، عروسک گلم عسل توی خونه و  پارکینگ و حیاط خونه                                                                      ...
14 خرداد 1390

خاصیت جابه جایی

دوشنبه شب (1390/3/9) عسل یهو از اتاقش اومد بیرون و گفت مامان دو با سه پنج میشه سه با دو هم پنج میشه عروسکم با این کوچیکی به خاصیت جابه جایی جمع پی برده                         فداش بشم الهی
11 خرداد 1390

غذا

این عکس اولین باریه که عسل غذا خورد دقیقا پنج ماه و هفده روزش بود که دوست بی نظیرم سیمین و خواهر خوشگلم زینب اومدن خونه ی ما تا مراسم رو به جا بیارن سیمین فرنی با آرد برنج درست کرد و قرار شد فقط یک یا نهایتا دو قاشق به عسل بده که با استقبال خوب عسل مواجه شد و تبدیل به چند قاشق شد البته همین یکبار عسل با دل خوش غذا خورد و بعدش خیلی بد غذا شد                     ...
10 خرداد 1390

کچل شدن یا نشدن مسئله این است

تار موی عسلم نازکه دوست دارم کچلش کنم اما نمیدونم واقعا تاثیری داره یا نه چند روز پیش یه دختر کچل شده رو دید خوشش اومد و بدش نمیاد که کچلش کنم اما تازگیا (دو روزه) که موهاشو دم اسبی می بندم و او خیلی خوشش اومده و خوشحاله امروز هم با هم رفتیمو کلی کلیپس و گل سر خریدیم برای همینه که دو دل شدم فردا هم میخوام برم خونه ی دوستم چون بچش آبله مرغون گرفته میخوام عسل هم تا کوچیکه بگیره و من هم از استرس آبله مرغون بیرون بیام خدا کنه خفیف و راحت بگیره                                ...
10 خرداد 1390

همه چیز جدیده

بچه ها وقتی تازه به این دنیا میان همه چیز براشون جدیده و وقتی بزرگتر میشن و معنی کلمات رو یاد می گیرن کاملا پایبند معنیشون میشن مثلا عسل یک وقتایی بهم میگه مامان من یه چیزی بگم؟ منم برای تایید میگم : دو تا بگو اونوقت اون یا میگه نه مامان لطفا فقط یکی بگم یا میگه باشه و اونوقت دو تا مطلب میگه                                      ...
10 خرداد 1390

روز زن

روز زن مبارک                                                             "زن ها شاهکار خلقتن" جایی خوندم که : هر هنرمندی که میخواد شاهکاری خلق کنه اول چرکنویسش رو میکشه و بعد شاهکارشو خدا هم اول مردو خلق کرده و بعد شاهکار خلقتشو که زنه.  انواع مختلف خودکشی وجود دارد: مرگ موش ، قرص ، طناب ، پرتاب از بلندی و .... ولی همه ی ما ازدواج را انت...
3 خرداد 1390

نامه های عسل

امروز چندباری عسلو دعوا کردم چند دقیقه پیش(ساعت 11 شب) دیدم که یک پاکت نامه کوچیک ( پاکت عکس سه در چهار) آورده و میگه مامان چند تا نامه برات نوشتم لطفا اونا رو بخون گفتم تو بخون ( آخه بنگالی نوشته چون سواد که نداره یک سری نوشته های پیچ در پیچ مثل نیم دایره) اما او گفت مامان خودت بخون الکی گفتم عسل نوشتی مامان چرا دعوام میکنی؟ که یهو تایید کرد و خداروشکر خودش بقیشو خوندکه اینطوری بود: مامان چرا همش دعوام میکنی؟ استادتون گفت که تو مامان جیغ جیغو هستی لطفا اول باهام حرف بزن و بعد دعوام کن چرا منو پارک نمی بری؟ فقط بعضی وقتا یه کوچولو باهام بازی می کنی یکم باهام شوخی میکنی من خیلی دوست دارم و .... البته این عادت عسله که تقریبا از سه ...
21 ارديبهشت 1390

خاطره

من از وقتی که دبیرستانی بودم دوست داشتم بعد از ازدواج خدا به من دختری بده که اسمشو بذارم عسل من در سال 75 نامزد کردم ودرسال 78 عروسی کردم و در سال 83 متاسفانه به دلیل بیخبری اولین بچمو سقط کردم خیلی سخت بود بچه ای که دلش خواسته بود من مامانش باشم و دلش می خواست این دنیارو تجربه کنه و آغوش منو امن ترین جای دنیا تصور می کرد ، به خاطر بی احتیاطی از دست دادم سال 84 دوباره بارار شدم با شرایط خاص و یک بارداری خطرناک و تهدید به سقط من و همسرم همه کار کردیم تا این بچه به سلامت به دنیا بیاد که آخرش هم این عروسک کوچولو سه هفته زود یعنی درست در هشت ماه و یک هفتگی به دنیا اومداما توی NICU خدارو شکر که زنده موند اما 6 روز تمام توی دستگاه بود و رو...
19 ارديبهشت 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عسل می باشد