عسل عجول
عسلم ، هشت ماه و یک هفتگی به دنیا اومدی این عجله هم نتیجه ی پاره شدن کیسه ی آب بود(تقریبا غروب اول خرداد 85 حدودا نیم ساعت بعد از رفتن خاله زینب و عمو علیرضا) من و محمد( بابا )خیلی وحشت کردیم چون بجز یک هفته ی اول بارداری که نمیدونستم باردارم بقیه ی مدت بارداری رو استراحت مطلق بودم (چون قبلا یه نی نی رو سقط کرده بودم ) بجز چند مورد (مثلا رفتن به مطب خانم دکتر هاله قانع و آقای دکتر صاحب نسق و سونوگرافی و یکی دو مورد متفرقه) اصلا از خونه بیرون نرفتم همش باهات حرف میزدم و ازت خواهش میکردم که سالم بمونی و دختر باشی و به خدا هم التماس میکردم که تو رو سالم بهمون هدیه کنه حالا درک میکنی که وقتی فهمیدم کیسه آب پاره شده چه حسی داشتم؟ آره حس...
نویسنده :
مامان
3:20