انتظار
مامانا همیشه منتظرن منتظر بزرگ شدن بچه هاشون
وقتی عسل کوچولو بود یعنی هنوز نه راه می رفت و نه حرف میزد من با همسایه های گلمون رفتم پیاده روی توی راه بچه هایی رو می دیدم که می دویدن و حرف می زدن به دوستم گفتم یعنی میشه یه روز عسل هم راه بره و حرف بزنه ؟ دوستم گفت آره مامانا تا وقتی بچشون راه نرفته و حرف نزده حسرت دارن و هی میگن کاشکی راه بره کاشکی حرف بزنه ولی وقتی بچه هاشون بزرگتر میشن هی میگن بچه بشین اینقدر بدو بدو نکن بچه اینقدر حرف نزن
حالا می بینم راست میگه البته این هم یه دنیایی داره
عاشقتم عسلم عروسکم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی