امتحان علوم
یکشنبه دهم دی ماه که رفتم دنبال عسل تا از مدرسه بیارمش خونه دیدم عسل با ی هیجان خاصی دوید سمتم و گفت مامان فردا وقت اول (یعنی اول وقت ) امتحان علوم داریم. منم فقط گفتم باشه .(مدیونین اگه فکر کنین من مامان بیخیالی هستما ) .شبش عسل ی مقدار کتابشو آورد و رو شکلا واسه خودش توضیح داد منم واسه این که اضطراب نگیره دورادور هواشو داشتم حتی واسش ی گیاه کشیدم و با هم ساقه و برگ و ریشه و میوه رو مرور کردیم. صبح که عسل بیدار شد عجیییییییب اشک ریخت وحشت کردم گفتم عسلم حالت بده؟ چی شده؟ گفنت : مامان من اضطراب دارم آخه من امتحان دارم
گفتمش عسلم امتحان از هموناییه که خانمتون بهتون درس داده نه چیزایی که نخوندین
اما ساکت نمیشد که الهی بمیرم بچم ی بند اشک میریخت
هر کاری کردم آروم نمیشد میگفت مامان دلم میخواد فردا بود که امتحانم تموم شده بود!!!!!!!!!!!!!
وااااای عسلم اینا رو از کجا یاد گرفتی دیگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بهش صبحانه دادم ی کمی آرومتر شد اما تا توی مدرسه مضطرب بود.
دوشنبه ساعت 9:30جلسه داشتیم با معلمشون منم که مدرسه نداشتم موندم تو مدرسشون و سوالات هندسه واسه امتحان دانش آموزای خودم طرح کردم تا ساعت جلسه.
زنگ تفریح که عسلو دیدم ی عااااااااااالمه خوشحال بود
گفت خانممون میاره پای تابلو میپرسه منم همشونو بلدم اما هنوز نوبتم نشده
آخیشششششششششششششششششششش به خیر گذشششت.
عسل میگفت مامان چرا معلم علوم نیستی؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
تازه متوجه میشم که چرا امتحان بچه های سال اول دبستان باید بدون اطلاع قبلی باشه چون حتی عسل (که این همه درس خوندنو راحت میگیره ) هم دچار استرس میشه.