آبله مرغون
یازدهم خرداد ماه 90 رفتم خونه ی دوستم(همون همکارم که بچش آبله مرغون داشت) به امید اینکه عسل هم آبله مرغون بگیره(چون به نظرم بهترین سن آبله مرغون بین 5 تا 6 سالگیه)
تا امروز خبری نبود اما امشب رفته بودیم فروشگاه رفاه وقتی که رسیدیم خونه عسل جون اومد و گفت مامان کتفم (پشت و بالای شونش) می خاره منم خاروندم که یهو یادم افتاد و گفتم ببینم و دیدم بله دو تا دونه ی قرمز ، لباسشو بالا زدم و دیدم روی شکمش هم یه دونه دراومده سریعا بردیمش درمانگاه (آخه ساعت 10:25 شب بود) دکتر گفت مشکوکه چون اگر آبله مرغون هم باشه ظاهرا خیلی خفیفه و فقط 5% افراد اینقدر خفیف می گیرن و براش آمپول ضد خارش نوشت که من و شوهرم قبول نکردیم بزنه پماد و دارو هم داد خلاصه تا برسیم خونه چند دونه ی دیگه هم در آورد
تمام تلاشمو میکنم که امشب بیدار باشم و مواظبش تا دونه هاشو نخارونه
من وقتی حدس زدم آبله مرغونه خیلی خوشحال شدم اما عسل گریه کردو حتی پیش دکتر هم بغض کرده بود و دوباره تو ماشین کلی گریه ی همراه بغض کرد و میگفت نمی خوام بدنم و صورتم دونه دونه بشه آخه پسر دوستمو دیده برای همین هم می ترسه مثل اون بشه من هم کلی از محاسن آبله مرغون تو این سن صحبت کردم تا یکمی آروم شد
امیدوارم همون آبله مرغون باشه و خیلی هم راحت باشه و هیچ اثری هم ازش نمونه انشاا...
عسلم عاشقتم