اوااا عسلم پس موهات کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
باغ پرندگان
شهریور 92 بعد از خیس شدن عسل همگی برگشتیم خونه به دو دلیل: اول اینکه عسل لباسشو عوض کنه چون به نقطه ی انجمادش رسیده بود دوم اینکه محمد رو که خونه مونده بود با خودمون ببریم باغ پرندگان باغ پرندگان تهران ...
نویسنده :
مامان
0:12
عسل آب کشیده !!!
روز 8 شهریورماه 92 من و عسل و الناز و غزال و یاسمن رفتیم هفت حوض که دیدیم توی میدون 7 حوض بچه ها دارن آب بازی میکنن ما هم رفتیم اونجا تا عسل خوشحال بشه اما ازش خواستم که خودشو خیس نکنه! و اما تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!!!!!!! ...
نویسنده :
مامان
0:01
عسل حاجت میدهد!!!!!!!!
شب احیا رفته بودیم مسجد ارشاد اهواز منبر خالی بود و عسل هم که عاشششق بالا نشینی جو هم که مذهبی نتیجش این شد که امر بر عسل مشتبه شد که حاجت میده بچه ها هم صف کشیدن و یکی یکی رفتن خدمت حاج خانم عسل تا حاجتشونو روا کنه این عکس هم سندش ...
نویسنده :
مامان
13:44
زیتون کثیف !!!
عسل عاشششششق زیتون بود اما زیتون تمیز ! وقتی عسل برای اولین بار ( یکمی بعد از دو سالگی ) زیتون پرورده رو دید یهو با وحشت گفت : مامان این زیتونا همشون کثیفن !!!!!! هنوز هم عسل به زیتون ساده میگه زیتون اما به زیتون پرورده میگه زیتون کثیف !!! با این تفاوت که قبلا زیتون پرورده نمیخورد و ازش چندشش میشد اما الان عاشقشه ...
نویسنده :
مامان
13:34
عسل شکمو
عسل با عکس زیر و کد 327 تو مسابقه شرکت کرده این عکس اولین باریه که عسل غذا خورد دقیقا 5 ماه و 17 روزه بود ...
نویسنده :
مامان
16:13
5 لیوان آب
12 خرداد 92 عسل و دختر داییش الناز با هم تخته نرد بازی کردن اما از نوع شرط بندیش! اولش قرار شد تخته رو به سبک اروپایی بازی کنن و سر سه لیوان آب یعنی هر کس می باخت باید سه لیوان آب میخورد! تا اینجاش بد نبود یاسمن اومد و گفت که من تو بازی به عسل کمک میکنم عسل هم از خوشحالی و اینکه یاسمن بازیش قویه با اعتماد به یاسمن گفت پس سر 5 لیوان آب پشت سرهم!!!!! خلاصه این که عسل باااااااااخت الناز هم با ی بطری آب معدنی بزرگ و ی لیوان آماده ی شکنجه منم که حساااااااااااس عشق مادرانه گل کرد و یهو در فشانی کردم که من به جای عسل 5 لیوانو میخورم دشمن نبینه کافر نشنوه الناااااااز مثل عزرائیل لیوان به لیوان...
نویسنده :
مامان
14:10
تقلب هااااااااااااااااای عسل!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
باورتون نمیشه نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تقلب هاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ، ها رو با همون کشش بخونید اینقدر این بچه متقلبه نمیدونم از کدومش شروع کنم ی شب نتونست مشقاشو بنویسه آخر شب با حالت خواب آلوده اومد و گفت : مامان مشقامو ننوشتم اما خوابم میاد منم گفتم خانمتون که دعوا که نمیکنه برو بخواب فرداش که مدرسش تعطیل شد رفتم دنبالش دیدم ی عااااااالمههه خوشحاله ازش پرسیدم عسلم چی شده ؟ بشکن زنان گفت : مشقامو نشون ندادم خانم نفهمید (فاجعه بود انگار واسم ، خداییش من تا حالا ی همچین تقلبی نکردم اینقدر خوشحال بود که با هر دو دستش جدا جدا بشکن میزد) اینقدر شوکه شدم که دیگه نحوه ی تقلبشو نپرسیدم هفته ی پ...
نویسنده :
مامان
13:45
امتحان علوم
یکشنبه دهم دی ماه که رفتم دنبال عسل تا از مدرسه بیارمش خونه دیدم عسل با ی هیجان خاصی دوید سمتم و گفت مامان فردا وقت اول (یعنی اول وقت ) امتحان علوم داریم. منم فقط گفتم باشه .(مدیونین اگه فکر کنین من مامان بیخیالی هستما ) .شبش عسل ی مقدار کتابشو آورد و رو شکلا واسه خودش توضیح داد منم واسه این که اضطراب نگیره دورادور هواشو داشتم حتی واسش ی گیاه کشیدم و با هم ساقه و برگ و ریشه و میوه رو مرور کردیم. صبح که عسل بیدار شد عجیییییییب اشک ریخت وحشت کردم گفتم عسلم حالت بده؟ چی شده؟ گفنت : مامان من اضطراب دارم آخه من امتحان دارم گفتمش عسلم امتحان از هموناییه که خانمتون بهتون درس داده نه چیزایی که نخوندین اما ساکت نمیشد که الهی بم...
نویسنده :
مامان
11:10