5 لیوان آب
12 خرداد 92
عسل و دختر داییش الناز با هم تخته نرد بازی کردن اما از نوع شرط بندیش!
اولش قرار شد تخته رو به سبک اروپایی بازی کنن و سر سه لیوان آب
یعنی هر کس می باخت باید سه لیوان آب میخورد!
تا اینجاش بد نبود
یاسمن اومد و گفت که من تو بازی به عسل کمک میکنم عسل هم از خوشحالی و اینکه یاسمن بازیش قویه با اعتماد به یاسمن گفت پس سر 5 لیوان آب پشت سرهم!!!!!
خلاصه این که عسل باااااااااخت
الناز هم با ی بطری آب معدنی بزرگ و ی لیوان آماده ی شکنجه
منم که حساااااااااااس
عشق مادرانه گل کرد و یهو در فشانی کردم که من به جای عسل 5 لیوانو میخورم
دشمن نبینه کافر نشنوه الناااااااز مثل عزرائیل لیوان به لیوان پر میکرد و من میخوردم تا لیوان پنجم
( دقیقا از شام اومده بودم دو لیوان هم دوغ خورده بودم )
عسل دلش سوخت و گفت من لیوان پنجمو میخورم که این حرف عسل با اقبال همه به ویژه من رو به رو شد
لیوان پنجمو دادیم عسل اما عسسسسسسسسسسسسسسسسسسل متقلب یکم میخورد و انگار که دهنش سوراخ بود ی کمم میریخت
اعتراض کردن و متاسفانه اعتراض وارد بود نصف همون لیوان که مونده بود رو دوباره من خوردم
عسسسسسسسسسسسسل بازم میکششششششششششششمت